0916-309-7345 info@nexora.com
چرا بعضی‌ها می‌مانند و بعضی‌ها می‌روند؟
روانشناسی و خودشناسی 42 بازدید 18 بهمن 1403 - 18:20

چرا بعضی‌ها می‌مانند و بعضی‌ها می‌روند؟

روشنک روشنی
روشنک روشنی نویسنده

خود واقعیت کجاست؟ چطور خانواده روحیت رو پیدا کنی؟

ببین تا حالا به این فکر کردی که چرا بعضیا خیلی راحت از زندگیت میرن و بعضیا انگار برای همیشه جاشون تو قلبت محفوظه؟

یه بخشی از واقعی بودن همینه. واقعی بودن باعث می‌شه مثل یه آهنربا عمل کنی. آدمای درست که با انرژی و شخصیت واقعیت هماهنگن، جذب می‌شن سمتت. اما در عین حال، کسایی که باهات نمی‌خونن، خیلی سریع ازت دور می‌شن. این یه قانون طبیعته.

واقعی بودن این قدرتو داره که هم محبت رو وارد زندگیت کنه، هم خیلی سریع کسایی که جایگاهی تو زندگیت ندارن رو حذف کنه. اما مشکل اینه که ما رو طوری شرطی کردن که فکر کنیم باید با همه کنار بیایم و همه رو راضی نگه داریم.

واقعیت اینه که نقش بازی کردن، شاید باعث بشه همه خوششون بیاد ازت، ولی هیچ‌کس واقعاً جذب یا عاشق خود واقعیت نمی‌شه. چون تو داری چیزی رو نشون می‌دی که نیستی. این نقش بازی کردنه که سمیه و در نهایت خالیت می‌کنه.

عشق رو من به معنی جاذبه‌ی شدید تعریف می‌کنم و به کار میبرم، طبق قوانین هرمسی طبیعت. این تعریف رو انتخاب کردم چون نمی‌خوام با مفهوم «شیفتگی» که توی فرهنگ غالب جامعه (مخصوصا فیلما) بهت اشتباه یاد دادن، قاطی بشه. م میدونی که توی طبیعت، همه‌چیز جفت آفریده شده. یعنی در برابر جاذبه، دافعه هم وجود داره.

پس وقتی تو خودِ حقیقت باشی، طبیعتاً آدمایی رو جذب می‌کنی که باهات هم‌فرکانسن، هم دشمنت می‌شن کسایی که تاب حقیقت رو ندارن. این قانون زندگیه. این قانون دافعه هست که کمتر یا اصلا در موردش صحبت نمیشه. خلقت واقعی تو ترکیبی از نور و تاریکیه؛ از روح و جسم. همه‌ی آدما درجاتی بین این دو هستن. می‌تونیم بگیم همه خاکستری‌ هستن، بعضیا متمایل به سفیدی، بعضیا به سیاهی. اما موضوع اینه که هرکسی با رفتار و انتخاب‌های روزانه‌اش، مشخص می‌کنه داره به سمت نور نزدیک می‌شه یا تاریکی. بالاتر می‌ره و صعود میکنه، یا رو به پایین و نهایتا سقوط.

خاصیت زندگی روی زمین همینه. انتخاب بین گزینها در لحظه حال (بین بهتر یا بدتر)، رشد کردن، امتحان دادن، و رد شدن از آزمون. فقط باید حواست باشه وارد بازی فریب نشی چون اینجا راحت می‌تونی نقش فیک بودن رو انتخاب کنی و از حقیقت دور بشی. اگه حواست نباشه، تبدیل به یه NPC (شخصیت غیرقابل بازییا همون کاواک یا قالب تهی و بدون روح) میشی، به‌جای اینکه بازیکن اصلی زندگی خودت باشی. نکته مهم اینه که با انتخاب نقش حقیقی یا فیک، هم‌بازیات رو هم انتخاب می‌کنی. ارزش واقعی خودت و شانسی که بهت داده شده رو درک میکنی؟ زندگی‌ت رو میتونی جوری بساز که آدمای واقعی واردش بشن، نه شخصیت‌های مصنوعی.

حالا طبیعتا بلافاصله خیال میکنی خب الان کاملاً خودِ واقعیم هستم. ولی یه لحظه برگرد به بچگی‌ت فکر کن، اون موقع که پر از نشاط و زندگی بودی، بدون این‌که دائم هر حرکتت رو تجزیه‌وتحلیل کنی یا هر حرف و رفتارت رو از هزارتا فیلتر رد کنی. اون موقع خودت بودی، آزاد و بی‌قید. اما حالا چی؟ حالا نقش بازی می‌کنی؛ باید هزار تا قانون ساختگی رو رعایت کنی که حتی خودت سازندش نیستی و دیگران برات تعیین کردن. و جالبه که اگه رعایت نکنی تنبیه می‌شی.

فکر میکنی ریشه این‌همه شورش، دعوا و اختلافات از کجا میاد؟ از همون قوانینی که هرکی برای خودش ساخته. تمامش خلاصه میشه در اینکه یکی میگه قانون من بهتر از مال توعه، اون یکی میگه نه، مال من بهتره. چرا این‌همه اختلاف وجود داره؟ چون این قوانین اصلاً واقعی نیستن یعنی ربشه در حقیقت ندارن. این‌ها رو آدمایی ساختن که خودشون هم خودِ حقیقی‌شون رو نمی‌شناسن. پس چطور کسی که خودش رو نمی‌شناسه می‌تونه برای دیگران خط‌ونشان بکشه؟

روح همه‌ی ما طبق قوانین الهی، یعنی همون قوانین اخلاقی و انسانی، حرکت می‌کنه. اما جامعه بر مبنای قوانین نفسانی و ایگویی بنا شده. ببین هیچ حکومتی الان الهی نیست. اسمش هرچی باشه، اسلامی، دموکراسی یا هر چیز دیگه، دلیلی برای این نیست که طبق قوانین الهی عمل می‌کنه. و این فقط در سطح کلان نیست؛ در سطح فردی هم همینه. چون جامعه از تک‌تک افراد ساخته شده. وقتی افراد جامعه فیک و گمراه باشن، چطور می‌شه انتظار داشت حق و عدالت رعایت بشه؟ وقتی مردم خودشون رو نمی‌شناسن، چطور می‌شه خداشناس (حقیقت‌شناس) باشن؟ وقتی چیزی رو نشناسن چطور میتونن رعایتش کنن؟ اصلا شدنی نیست که بدون علم بشه عمل کرد.

مشکلات ما از همین‌جا شروع می‌شه، از گمراهی مردم. و از اینکه تصور عامیانه اینه که هرچی رو اکثریت قبول داشته باشن همون راه درسته و عادلانه هست.  ولی در حقیقت اصلا اینطور نیست.

اما راه نجات از خود ما شروع می‌شه، از تک‌تک افراد. وقتی تار و پود یه جامعه از انسان‌های گمراه و فیک باشه، نتیجه هم چیزی جز همین هرج‌ومرج نیست. اولین قدم برای رهایی، خودشناسیه. وقتی خودت رو بشناسی، نمی‌تونی جز خودِ حقیقی‌ت باشی. اما اگر بخوای یه هویت ساختگی برای خودت بسازی، جزو همون گروه گمراه‌ها می‌شی که جامعه رو به این نقطه رسوندن.

و اینکه باور داشته باشی باید اکثریت رو تغییر داد تا جامعه تغییر کنی بازم خیال باطله. تو اول از خودت شروع میکنی بعد هم تیمی های خودت رو پیدا میکنی که اونا هم ادمای مثل تو هستن که از خودشون شروع کردن. بعد از این اتحاد و اجتماع تغییرات شروع میشه مثل اثر پروانه ای  یا یه فراکتال.

تو قراره خودت باشی، با تمام خوبی‌ها و ضعف‌هات. با همین خودِ واقعی، آدمای هم‌مسیرت رو پیدا می‌کنی. قبیله‌ی تو همه نیستن. قبیله‌ی تو فقط همونایی‌ هستن که عمیقاً باهات هماهنگن و کنارت رشد می‌کنن


Powered by Froala Editor

نظرات